نویسنده عاشق امام زمان در شنبه 29 فروردين 1394 | حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی می گوید: نوجوان بودم و عازم سفر مشهدمقدس،به قهوه خانه ای رسیدیم مردم وارد دستشویی شدند. یک نفر چندآفتابه را کنار هم چیده بود و چوب بلندی در دست داشت، هرکس می آمد و آفتابه ای را بردارد،به دست او می زد و می گفت: این را برندار،آن را بردار! پرسیدم :این آقا چرا این طور می کند؟ گفتند:این بنده ی خدا دنبال پست و مقام می گردد،چون جایی گیرش نیامده بر آفتابه ها ریاست می کند!! نظرات شما عزیزان: طراحی و کدنویسی : ثامن تم
Template By : Samentheme.ir
|